سال نو..
یه خود نو...
خودت...من...تو...ما...
بهترین باش...
سال نو مبارک
الا بذکر الله تطمئن القلوب ...
نمی دونم این لوکس بلاگ چشه !
عکس نمی تونم بذارم !
چاره چیه جای اون عیدیه واست دعا میکنم به آرزوی دلت برسی !
راستی به احتمال قوی اگه بگم
4شنبه سوری و سال نو مبارک
حالت از شنیدن این جملات کلیشه ای بهم بخوره !
پس 4شنبه سوری و سال نو مبارک !!!
سرد است …
نیمکتی تنها در پارک نشسته است ، من تنها بر نیمکت
و تو تنها در من …
میبینی ؟
چه در همیم
و تنها ؟
.
.
.
اولــــین هــــــا و اخــــــرین ها، هــــیچگـــاه از یــــاد نمیــــروند....
پس بیهـــــوده تلاش نکن....
کـه روزی کســــــی را فـــــراموش کنی...
کــــه هــــــــم اولــــــــین ات بوده....
و هــــــم اخــــرین ات...
این روز ها...
انسان ها تنهایی ات را پر نمی کنند...
فقط خلوتت را می شکنند...
میخواهم برایتان تنهایی را معنی کنم....درساحل کنار دریا ایستاده ای...هوای سرد...صدای موج...انتظار انتظار انتظار...
به خودت که می آیی یادت می اید دیگر نه کسی است که از پشت بغلش کنی...نه شانه هایی که با دستانت انرا بگیری...
نه صدایی که قشنگتر از صدای دریا باشد...اسم این تنهایی است...!
ی وققققتایی...
چند لحظه ب ی جا خیره میشی...
میری تو فکر پر مشغلت گم میشی...
انگاری سوزن افتاده تو انبار کاه...
خیلی سخته خودتو پیدا کنی...
از بهارش پیداست...
بازهم...
باااااااااااااااز هم خبری از او نیست...
یاد آن بهار بخیر...
که با هم آمدند...
درخت عشقش...چه زیبا بود...
بود...دیگر خشکیده...
عجب رنگی بخود زد...
تا دیگر جوانه نزند..
اما...
بدان که...
هنوز هم منبع اکسیژن منی...
دوستت....دا.......... .
زشت را زیبا ببیند عاشق روشن ضمیر
متن عشق از بر بخواند ، گرچه نابینا بُوَد !
از طبیبان بر نیاید در جهان درمان عشق ...
گر ارسطو باشد و گر بوعلی سینا بُوَد !
(بخشی از غزل در این دریا _ خاکسار ابهری)
اینایی که می فهمن کجا باس خودشونو به نفهمی بزنن ،
واقعا آدمای فهمیده ای هستن !!!
اینجا همه دلتنگند ...
دنبال گمشده ایی هستند ...
من هم دنبال گمشده ایی می گردم ...
به نام خدا ... !
من ی تیکه گِل بودم و هستم...
مقابل دنیا سکوت کردم و می کنم...
از هر اتفاقی...
از شرمندگی هام..
از غصه هام..
از تنها بودنم..
از آدم نبودنم..
یکی ی دونه ضربه خوردم...
هر کدوم ب ی طرف...
و این گِل اونقدری مچاله شد...
که نقطه شد...
شاید فردا محو شدم...
اونوقته که آزاد می شم...
می خواهم نهالی را بزرگ کنم...
می خوام که بشه درخت امید...
نه واسه روز درختکاری...
واسه سال جدید...
بچه ها...
حتی اگه باغچه ندارین...
تو ی گلدون...
ی چی بکارین که سبز شه...
بهار نزدیکه...
بزرگش کنین...
اگه ی وقتی همه چی از بین رفت...
فقط درختا و گلهای ما ان ک زنده می مونن..
اونوقت جنگل ماست که می مونه...
وعده ی ما:
یکی از 12 روز اول فروردین...
خواهش می کنم این قدم هارو
با من پیش بیاین...
چون من وقتی تنها باشم...
هیچ کاری از دستم بر نمیاد...
گاهی اونقدر خسته میشیم ،
که دیگه خستگیمون در نمیشه ...
درد میشه !
جزء مزخرف ترین لحظات زندگی ،
اونجاس که وسط قه قهه هات یهو بغض خفت میکنه !
ای بر وجودت لعنت بغض بی محل !
آبرو نمیذاره واس آدم پدّر سوخته
وقتی ی گل خوش بو...
ی میوه..
هوای جنگل و باغ..
یا هوای برفی
رو از اعماق
وجودت تنفس کنی و برخورد
هوا رو به دیواره ی ریه هات حس کنی...
حسی بهت دست میده که آروم میشی...
این سیب و کجکی بگیرید طوری گازش بزنید
که فقط جای دندوناتون بیفته روش...!
نگاش کنید...
بالایی ناراحت...پایینی شاد...
حالا درست بگیریتش م3 بالا...^
ی دور بچرخید...
می بینی؟
ی جاهایی تو زندگی باید پرانتز باز کنی
و فقط سکوت کنی!!!
حالا بخور نوش جونت...
بخور نترس بهشت مال توست...